هيچ واژه اى را نمى توان يافت كه بهاندازه عشق تعابير و معناى گوناگون داشته باشد. عده اى عشق را ساختارى رمانتيك وساده لوحانه قلمداد مى كنند در حالى كه براى برخى همه چيز است. گروهى عشق را تنهابه خدا نسبت مى دهند و جمعى نيز تحت تاثير تجربه يگانه و بى همتاى خويش، عشق راوابستگى شديد احساسى دو انسان به هم تلقى مى كنند.گرچه تمامى اين تعابير به لحاظاينكه از تجربيات تك تك آدم هايى كه آن را بر زبان آورده اند نشأت مى گيرد، درستاست ولى هيچ كدام تعريف درستى از عشق نيستند. عشق بازتابى آموختنى و عاطفى است. يكعمل متقابل پويا است كه در هر لحظه از تمام زندگى مان آن را تجربه مى كنيم. براىشناخت عشق بايد در عشق زندگى كنيم و در عمل بياموزيم.آدم هايى هستند كه عشق را خريدو فروش مى كنند نه ابراز. اينها چنان هنرمندانه عشق را مى خرند كه جز يكسرى خودفريبنمى توانند بفهمند كه اين يك بازى است آن هم از نوع پوچ گرايانه. لئوبوسكاليا دركتاب زندگى، عشق و ديگر هيچ عشق واقعى را چنان برمى شمارد: «عشق واقعى يعنى وقفكردن بى چشمداشت خويش. يعنى خود را تماما بخشيدن به اميد اينكه در معشوق، عشقبيافرينيم. عشق عملى براساس ايمان و اعتقاد است و كسى كه ايمان كمى دارد از عشق نيزچيزى نمى داند.»عشق واقعى، عشقى است كه بى چشمداشت ارزانى شود و عاشق واقعى نيز كسىاست كه هر آنچه دارد مى بخشد و چيزى در مقابل طلب نمى كند. در واقع اگر كسى در قبالعشقى كه ارزانى مى كند، چشمداشت داشته باشد در پايان مايوس مى شود زيرا بعيد است كهخيلى از آدم ها بتوانند همه نيازهاى او را برآورده سازند حتى اگر عاشق و شيداى اوباشند.يك ضرب المثل بودايى است كه مى گويد «اگر دست از طلب بردارى در راه روشن گامبرداشته اى.» حقيقت نيز همين است. ديگران فقط مى توانند چيزى را به ما بدهند كه ازعهده شان برمى آيد نه آنچه را كه مى طلبيم. اصل مهم اين است: هرگاه بتوانيم براىدوست داشتن، شرط نگذاريم يك قدم بزرگ به طرف آموختن عشق برداشته ايم. اگر دست ازطلب برداريم و موانع را كنار بزنيم، به راحتى مى توانيم عشق بورزيم؛ موانعى كه باعقلانى جلوه دادن عشق سعى بر حذف آن از زندگى دارند، موانعى كه اگر با دقت بنگريمساخته و پرداخته ذهن خود آدمى اند نه چيز ديگرى. برخلاف آنچه همگان فكر مى كنند،عشق هرگز ويران نمى كند اگر هر روز راهى تازه براى ادامه مطلب
درباره :
کتاب های کامپیوتر ,
مقالات ,